بسم الله اللطیف
گاهی وقتها دست و دلت به نوشتن نمیره...
یا اینقدر حرف برای گفتن زیاده که ترجیح میدی ننویسی...
اما یه تیکه کوچکی از بهشت در تهران هست که هر وقت دلت پر از غم شد و هوای آسمونها رو داشت میتونی بری اونجا و لوح دلت رو جلا بدی و برگردی...
اگه رفتی گل مریم یـا گلاب یادت نره ...
یه سالن کوچولو که بهش میگن کهف الشهداء...
وقتی وارد میشی یه حس عجیبی داره که همه فضای دلت رو پر میکنه...
حضور شهداش رو واقعا حس میکنی ...
میفهمی که ایستادند و دارند بهت نگاه می کنند...
تو اون نور سبز رنگی که سوسو میزنه نور شهیده که چشم دلت رو خیره میکنه...
اینم بدون که شهدای کهف هم خیلی باغیرتند هم خیلی دل نازک...
آره ، همه شهدا آخرشند اما خوب طبعا هر شهیدی یه برجستگی اخلاقی داره...
کهف الشهداء شلمچه تهران است...
غریب ، پر صلابت و پر از حرف...
شهدای کهف هم مثل شهدای شلمچه ...
یا قمر بنی هاشم ،عباس (ع)
یا علی ع مدد
لیست کل یادداشت های این وبلاگ